تاريخ شفاهی به معنای اهتمام محقق به شناسايی افراد ذيصلاح
و مستند سازی و مکتوب نمودن دانش و اطلاعات وی در هر حوزه ار علوم است که به تدريج
در حال تبديل شده به منبعی مهم در ادبيات توسعه می باشد. دريافت اطلاعاتی که به صورت
معمول در ساير منابع متعارف تحقيق (منابع مکتوب) يافت نمی شود و بهره گيری از اطلاعات
تاريخ شفاهی به عنوان مکمل اطلاعات به دست آمده از ديگر منابع با هدف شفاف سازی و
تنوير ابعاد يک موضوع و نيز شناسايی عناوين و موضوعات جديد تحقيقاتی را بايد در
عداد مهم ترين مزايای تاريخ شفاهی برشمرد.
دکتر عباس نوروزی ، مؤلف
کتاب که به نوبه خود از جمله متخصصان علوم ترويج و آموزش کشاورزی کشور است ، در
اين کتاب به عنوان نخستين حرکت جدی در زمينه تاريخ شفاهی ترويج و توسعه کشاورزی و
عمران روستايی در کشور ، دکتر اسماعيل شهبازی را مورد توجه قرار داده است .
چه آنکه دکتر شهبازی ،
افزون بر سال ها پژوهش و آموزش علم ترويج در دانشگاه ها ، قرار داشتن در مصادر
مختلف سازمانی و موقعت های گوناگون شغلی –
از مروج کشاورزی گرفته تا رياست سازمان هايی همچون ترويج کشاورزی و آموزش کشاورزي
و مديريت های ستادی سازمان تحقيقات کشاورزی و منابع طبيعی در وزارت کشاورزی و نيز
مديريت گروه های ترويج و آبادانی روستاها در دانشگاه ها را درکارنامه خدمات ملي
خود دارا می باشد. در حالی که بهره مندی وی از حافظه ای پويا برای ذکر پاره ای از
وقايع تاريخی در زمينه های گسترش علوم و رشد فعاليت های ترويج کشاورزی و توسعه
روستايی در کشور با ريزترين جزئيات و بالاخره علاقه مندی او به موضوع را نيز مي
بايد در زمره مهم ترين مزيت های کتاب حاضر ذکر کرد.
کتاب در 6 فصل با عناوين
ذيل سازماندهی شده است : فصل اول : آموزش و ترويج کشاورزی در دهه 1330؛ فصل دوم :
ترويج کشاورزی مقارن اصلاحات ارضی و يا به قولی "اصلاحات طوفان زا" ؛ فصل سوم : ترويج و آموزش کشاورزی در دانشگاه
آمريکايی بيروت و شماری از دانشگاه های ايران ؛ فصل چهارم : ترويج کشاورزی در دهه
1350 ؛ فصل پنجم : ترويج و آموزش و تحقيقات کشاورزی بعد از انقلاب ؛ و فصل ششم :
رهنمودهايی برای آينده .
در جا به جای کتاب ناگفته ها و ناشنيده ها و نکات متعددی از
پيشينه فعاليت های ترويج کشاورزی کشور به چشم می خورد که در منابع متعارف نظير
کتاب و مقاله نمی توان سراغی از آنها را گرفت . به عنوان نمونه می توان به مشارکت
مروجين کشاورزی در بحث اصلاحات ارضی اشاره کرد . در اين مورد دکتر اسماعيل شهبازي
به عنوان فردی که در اين مهم به عنوان مروج کشاورزی دخالت داشت می گويد : در اين
شرايط ، برای آمار برداری و ثبت اين موقعيتها کسانی را نياز داشتند که مورد اعتماد
باشند؛ با مردم عجين باشند؛ به آنها نزديک باشند؛ مطّلع و با دست و دل پاک باشند؛
زد و بندچی نباشند تا بروند در هر ده و بپرسند که چند تا کشاورز صاحب نسق داريم.
در يک ده صد خانوار بودند ولی از اين يکصد خانوار فقط 40 خانوار صاحب نسق و بقيه
خوش نشين بودند. صاحب نسقها را پيدا بکند و بگويد که اين جا به طور کلّی نسقش
چقدر است. چند جفت زمين تحت کشت و کار است. اينها را بپرسد و صاحبان نسقها را
آماربرداری کند.
در مورد صاحبان نسقها هم اين نبود که همه به
اندازه هم زمين زراعی داشته باشند. يک کسانی يک جفت گاو زمين داشتند؛ يک کسانی يک
لنگ گاو زمين داشتند؛ يک کسان ديگر يک پای گاو زمين داشتند، اينها اجزای جفت گاو
زمين است. يعنی وقتی میگفتند يک جفت گاوزمين يعنی 16 سم و يا 8 پا. حتّی، بعضي
وقتها، اين 8 پا زمين بين ورّاث تقسيم شده بود. اين نياز به مأموری داشت که با
حوصله بنشيند، مردم هم ، يعنی تمام آن صاحب نسقها جمع باشند؛ تا مأمور آماربرداري
از کشاورز بپرسد : شما چقدر زمين داري؟ مثلاً وی در پاسخ بگويد که 3 لنگ زمين دارم
يا يک جفت و نيم. بعد بپرسد که قطعات اين مقدار زمين چند تاست و جای چقدر بذرافکن
(بذرافشان) است و در کجاها واقع شده اند. و روستايی صاحب نسق هم جواب بدهد و ساير
افراد هم نبايد اعتراضی داشته باشند و همه بگويند که او راست میگويد. چقدر باغ
داري؟ چقدر زمين داري؟ چقدر بيشه داري؟ چقدر آب داري؟ مأمور آماربرداری که عمدتاً
مروّجين و برخی از کارکنان دامپزشکی بودند تمام اينها را بايد در آن جا ثبت میکردند.
همه اين مردم بايد رضايت می دادند. يک کميته هم آن جا بود که به اصطلاح خودشان از
طرف شورا يا انجمن تعيين کرده بودند و بايد روی اين موارد صحّه میگذاشت.
اين میشد ملاک ما. اين مأمور ترويج يا
آماربرداری، اين کار را بايد انجام میداد. بعد از اين که ملک را رئيس اصلاحات
ارضی به نمايندگی از طرف دولت، و مالک يا دادستان به نمايندگی از طرف مالک براي
دولت میخريدند و به اسم دولت میکردند، (اگر مالک خودش می آمد، که خودش اين کار
را می کرد، ولی اگر نمیآمد دادستان به نمايندگی از او ملک را میخريدند و به دولت
منتقل میکردند) و بعد دفترخانه اسناد رسمی آن فهرستی را که ما گرفته بوديم و
امضای 5 نفر معتمد محلّی در زير آن بود و رئيس اصلاحات ارضی تأييدش کرده بود صادر
میکرد که مثلاً آقای حسن اين مقدار زمين دارد؛ اين مقدار آب دارد؛ اين تعداد
قطعات دارد و اين میشد سند مالکيت آقای حسن يا همان رعيت صاحب نسق ديروز و مالک
بهره بردار امروز.
بنابراين احتياج عمومی در سراسر مملکت به
کسانی بود که اين کار را به درستی انجام دهند. البته به غير از مروّجين، مأموران
اصلاحات ارضی ديگری را هم گرفتند و اضافه کردند؛ از دامپزشکی هم آوردند؛ خود
ارسنجانی هم تعدادی جوان ديپلمه استخدام کرد.ولی در پيکره اصلی سازمان اصلاحات
ارضی، واقعاً ترويجيها بودند و همه جا هم هدايت گر بودند يعنی، مثلاً من خودم در
نهاوند، چندين نفر بعداً آمدند و همراه من شدند و بعداً کار را به آنها سپرديم ولي
کسی که اين کار را راه انداخت و اساس آمار را پیريزی کرد عمدتاً ترويجيها بودند.
برای اين که شناخت داشتند. بقيه هم که آمدند مثل ما ترويجيها مؤثّر
بودند چون کار را با شيوه های ترويج شروع کردند. بنابراين آمار صحيحی به دست
آوردند و من میخواهم بگويم که شايد بزرگترين و درخشانترين اثربخشی ترويجيها در
نظام اصلاحات ارضی برای توزيع مجدّد اراضی به طور کلّی، صحّت عملشان در کار
آماربرداری بود.